آپلود عکس این نیز بگذرد...

این نیز بگذرد...

من می نویسم و تو نمی خوانی؛

اما چون، مخاطب تویی؛
 
مدیونم اگر ننویسم ...!

 
[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 4:2 ] [ farzane ]

از دل نوشته هایم ساده نَگذر؛

به یاد داشته باش؛

این «دل نوشته» ها را؛

یک «دل»، نوشته ...!
 
[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 4:1 ] [ farzane ]

خدا را دوست بدارید؛

حداقلش این است که؛

یکی را دوست می دارید؛

و روزی به او می رسید ...

 
[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 4:0 ] [ farzane ]

من زنده‌ام؛

فریادِ من بی‌جواب نیست؛

قلبِ خوبِ تو؛

جوابِ فریادِ من است ...

«احمد شاملو»
 
[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:59 ] [ farzane ]

در تو صیادی است با آب و دانه؛

و هزار چاقوی تیز؛

و در من حماقتی گنجشک وار؛

که آسوده می کشاند بر بام تو ...!

 

 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:58 ] [ farzane ]

بهانه مى خواهى ؟
بگذار من بهانه را دستت دهم
برو و هركس پرسيد بگو

لجوج بود
هميشه سرسختانه عاشق بود

بگو فرياد مى كرد
همه جا فرياد مى كرد
که فقط مرا مى خواهد

بگو دروغ مى گفت
مى گفت هرگز ناراحتم نكردى

بگو درگير بود
هميشه درگير افسون نگاهم بود

بگو بی احساس بود
به همه فریادها , توهینها و اخمهایم
فقط لبخند میزد

بگو او نخواست
نخواست كسى جز من در دلش خانه كند.....!

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:57 ] [ farzane ]

 

 

مریض خونه شده دلم

 

واسه آدمای دلشکسته

 

هیچوقت آروم نمیگیرن

 

دلهای که به پای یکی نشستنو آخرش شکستن

 

دل منم شکسته بود

 

غرق در تنهای یه گوشه نشسته بود

 

دور از تموم آدما

 

 فقط خودم بودمو دلم

 

فقط من بودمو غمم

 

خدا اومدو دستمو گرفت

 

 روی قلبم یه یادگاری نوشت

 

نوشته ئ  خدا شد مرحم دلم

 

خدا عاشق بی منت بنده هاشه

 

قربون خدابرم

 

 منم عاشق بنده هاشم

 

هرکی دلش شکست من تا آخر باهاشم

 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:55 ] [ farzane ]

 

 

عکس های خنده دار و دیدنی از خوابگاه دانشجویان

 

 

حتما به ادامه ی مطلب برو

جالبه

.

.

.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:45 ] [ farzane ]

 

خدایا........

با تو می گویم حرفهایم را... دلتنگیهای وجودم را... و آشفتگیهای درونم را....

خدایا........

قلب مترسک تنها را دریاب... می دانم همین نزدیکیهای تو!

و من بی فرجام چنان دورم از تو که گاهی نامت را نمی دانم!

که نشانی ات را از هر که پرسیدم خود آواره دیارت بود!

خدایا.......

از من مپرس که پاسخی ندارم جز شرمندگی... جز درماندگی...

 از خویش هیچ نیاموخته ام مگر ندانستن... مگر نادانی!

خدایا.......

صدایت می کنم! جواب از این بی دل آشفته حال دریغ مکن ور نه گم می شوم

 در سیاهی و دو رنگی روزگار... گم می شوم و راه پیدا نمی کنم در این سکوت بی نام نیمه شب!

خدایا.......

می خواهم در این نسیم سحرگاه تو را باز شناسم از سیاهی!

دلتنگم ... تنهایم ... دردمندم... و نیازمندم به درگاهت...

دستم را رها مکن که اگر تو راه به من نشان ندهی چگونه در این ظلمت به خانه باز گردم!

خدایا.......

جهان و هر چه در آن است نشانی تو و آوارگی نشانه من...

 کوه و جنگل و دریا نشان از عظمت تو و اشک و آه و حسرت نشانی من!

خدایا.......

تو کریمی و بخشنده... تو یگانه ای و بی نیاز ...

تو رئوفی و بزرگ... تو پشت و پناه و تکیه گاه دردمندانی... و من حقیر و سرگشته و حیران !

خدایا.......

این بنده خاطی و بیچاره را ببخش و از درگهت نا امید مگردان...

اگر چه در وقت دلتنگی و دردمندی دست نیاز به درگاهت دراز می کنم

 و در هنگام حلاوت و سر خوشی از تو دورم!

خدایا.......

غمگینم و آزرده ... دلگیرم و تنها... بی پشت و پناهم و سر گردان...

دلشکسته ام و به هر که و هر چیز رو کردم جز زخم عایدم نگشت!

پس قلب شکسته ام را دریاب و مرا از غم و غصه های دنیوی برهان!

خدایا......

نگاه گرمت را از من مگیر که محتاج گرمای بی رنگ و ریایم...

و این سرما که بر وجودم رخنه کرده از قلب فرتوتم بزدا که تنها بی نیاز یکتا تویی و بس!

خدایا.......

قطره های اشک پنهانم را فقط تو می بینی و همزاد غم بودن ذهنم را تنها تو می دانی

و آنچه گذشته ام را با غم و امروزم را با درد می سازد تو می فهمی!

خدایا.......

مرا از هر بنده بی نیاز گردان و بر من رحم کن بر من که نا توانم بر من که محتاج صبوریم

صبری عطا کن و قلبی روشن و بی کینه!

باشد که هیچ جز عشق و محبت درون سینه نداشته باشم!

و.......

دلم عجیب گرفته است

کجاست پنجه شیرینت ای نوازشگر

که تار های دلم را به زخمه ای بنوازد.........؟؟؟

 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:35 ] [ farzane ]

 

توي يه خيابون خلوت و تاريک
داشت واسه خودش راه ميرفت که
يه دختري اومد و از کنارش رد شد
پسر قصه ما وقتي که دختره رو ديد دلش ريخت و حالش يه جوري شد
انگار که اين دختره رو يه عمر ميشناخته
حالش خراب شد
اومد بره دنبال دختره ولي نتونست
مونده بود سر دو راهي
تا اينکه دختره ازش دور شد و رفت
اون هم همينجوري واسه خودش با اون حال خراب راه افتاد تو خيابون
اينقدر رفت و رفت و رفت
تا اينکه به خودش اومد و ديد که رو زمين پر از برفه
رفتش تو خونه و اون شب خوابش نبرد
همش به دختره فکر ميکرد
بعضي موقع ها هم يه نم اشکي تو چشاش جمع مي شد
چند روز از اون ماجرا گذشت و پسره همون جوري بود
تا اينکه باز دوباره دختره رو ديد
دوباره دلش يه دفعه ريخت
ولي اين دفعه رفت دنبال دختره و شروع کرد باهاش راه رفتن و حرف زدن
توي يه شب سرد همين جور راه ميرفتن و پسره فقط حرف ميزد
دختره هيچي نميگفت
تا اينکه رسيدن به يه جايي که دختره بايد از پسره جدا ميشد
بالاخره دختره حرف زد و خداحافظي کرد
پسره براي اولين توي عمرش به دختره گفت دوست دارم
دختره هم يه خنده کوچيک کرد و رفت
پسره نفهميد که معني اون خنده چي بود
ولي پيش خودش فکر کرد که حتما دختره خوشش اومد
اون شب ديگه حال پسره خراب نبود
چند روز گذشت
تا اينکه دختره به پسر جواب داد
و تقاضاي دوستي پسره رو قبول کرد
پسره اون شب از خوشحاليش نميدونست چيکار کنه
از فردا اون روز بيرون رفتن پسره و دختره با هم شروع شد
اولش هر جفتشون خيلي خوشحال بودن که با هم ميرن بيرون
وقتي که ميرفتن بيرون فکر هيچ چيز جز خودشون رو نمي کردن
توي اون يه ساعتي که با هم بيرون بودن اندازه يه عمر بهشون خوش ميگذشت
پسره هرکاري ميکرد که دختره يه لبخند بزنه
همينجوري چند وقت با هم بودن
پسره اصلا نمي فهميد که روز هاش چه جوري ميگذره
اگه يه روز پسره دختره رو نميديد اون روزش شب نميشد
اگه يه روز صداش رو نميشنيد اون روز دلش ميگرفت و گريه ميکرد
يه چند وقتي گذشت
با هم ديگه خيلي خوب و راحت شده بودن
تا اين که روز هاي بد رسيد
روزگار نتونست خوشي پسره رو ببينه
به خاطر همين دختره رو يه کم عوض کرد
دختره ديگه مثل قبل نبود
ديگه مثل قبل تا پسره بهش ميگفت بريم بيرون نميومد
و کلي بهونه مياورد
ديگه هر سري پسره زنگ ميزد به دختره
دختره ديگه مثل قبل باهاش خوب و مهربون حرف نميزد
و همش دوست داشت که تلفن رو قطع کنه
از اونجا شد که پسره فهميد عشق چيه
و از اون روز به بعد کم کم گريه اومد به سراغش
دختره يه روز خوب بود يه روز بد بود با پسره
ديگه اون دختر اولي قصه نبود
پسره نميدونست که برا چي دختره عوض شده
يه چند وقتي همينجوري گذشت تا اينکه پسره
يه سري زنگ زد به دختره
ولي دختره ديگه تلفن رو جواب نداد
هرچقدر زنگ زد دختره جواب نميداد
همينجوري چند روز پسره همش زنگ ميزد ولي دختره جواب نميداد
يه سري هم که زنگ زد پسره گوشي رو دختره داد به يه مرده تا جواب بده
پسره وقتي اينکار رو ديد ديگه نتونست طاغت بياره
همونجا وسط خيابون زد زير گريه
طوري که نگاه همه به طرفش جلب شد
همونجور با چشم گريون اومد خونه
و رفت توي اتاقش و در رو بست
يه روز تموم تو اتاقش بود و گريه ميکرد و در رو روي هيچکس باز نميکرد
تا اينکه بالاخره اومد بيرون از اتاق
اومد بيرون و يه چند وقتي به دختره ديگه زنگ نزد
تا اينکه بعد از چند روز
توي يه شب سرد
دختره زنگ زد و به پسره گفت که ميخوام ببينمت
و قرار فردا رو گذاشتن
پسره اينقدر خوشحال شده بود
فکر ميکرد که باز دوباره مثل قبله
فکر ميکرد باز وقتي ميره تو پارک توي محل قرار هميشگيشون
دختره مياد و با هم ديگه کلي ميخندن
و بهشون خوش ميگذره
ولي فردا شد
پسره رفت توي همون پارک و توي همون صندلي که قبلا ميشستن نشست
تا دختره اومد
پسره کلي حرف خوب زد
ولي دختره بهش گفت بس کن
ميخوام يه چيزي بهت بگم
و دختره شروع کرد به حرف زدن
دختره گفت من دو سال پيش
يه پسره رو ميخواستم که اونم خيلي منو ميخواست
يک سال تموم شب و روزمون با هم بود
و خيلي هم دوستش دارم
ولي مادرم با ازدواج ما موافق نيست
مادرم تو رو دوست داره
از تو خوشش اومده
ولي من اصلا تو رو دوست ندارم
اين چند وقت هم به خاطر خودت با تو بودم
به خاطر اينکه نميخواستم دلت رو بشکنم
پسره همينطور مثل ابر بهار داشت اشک ميريخت
و دختره هم به حرف هاش ادامه ميداد
دختره گفت تو رو خدا تو برو پي زندگي خودت
من برات دعا ميکنم که خوش بخت بشي
تو رو خدا من رو ول کن
من کسي ديگه رو دوست دارم
اين جمله دختره همينجوري تو گوش پسره ميچرخيد
و براش تکرار ميشد
و پسره هم فقط گريه ميکرد و هيچي نميگفت
دختره گفت من ميخوام به مامانم بگم که
تو رفتي خارج از کشور
تا ديگه تو رو فراموش کنه
تو هم ديگه نه به من و نه به خونمون زنگ نزن
فقط دعا کن واسه من تا به عشقم برسم
باز پسره هيچي نگفت و گريه کرد
دختره هم گفت من بايد برم
و دوباره تکرار کرد تو رو خدا منو ديگه فراموش کن
و رفت
پسره همين طور داشت گريه ميکرد
و دختره هم دور ميشد
تا اينکه پسره رفت و براي اولين بار تو زندگيش سيگار کشيد
فکر ميکرد که ارومش ميکنه
همينطور سيگار ميکشيد دو ساعت تمام
و گريه ميکرد
زير بارون
تا اينکه شب شد و هوا سرد شد و پسره هم بلند شد و رفت
رفت و توي خونه همش داشت گريه ميکرد
دو روز تموم همينجوري گريه ميکرد
زندگيش توي قطره هاي اشکش خلاصه شده بود
تازه ميفهميد که خودش يه روزي به يکي که داشت براي عشقش گريه ميکرد
خنديده بود
و به خاطر همون خنده بود که الان خودش داشت گريه ميکرد
پسره با خودش فکر کرد که به هيچ وجه نميتونه دختره رو فراموش کنه
کلي با خودش فکر کرد
تا اينکه يه شب دلش رو زد به دريا
و رفت سمت خونه دختره
ميخواست همه چي رو به مادر دختره بگه
اگه قبول نميکرد ميخواست به پاي دختره بيافته
ميخواست هرکاري بکنه تا عشقش رو ازش نگيرن
وقتي رسيد جلوي خونه دختره
سه دفعه رفت زنگ بزنه ولي نتونست
تا اينکه دل رو زد به دريا و زنگ زد
زنگ زد و برارد دختره اومد پايين
و گفت شما
پسره هم گفت با مادرتون کار دارم
مادر دختره و خود دختره هم اومدن پايين
مادر دختره خوشحال شد و پسره رو دعوت کرد به داخل
ولي دختره خوشحال نشد
وقتي پسره شروع کرد به حرف زدن با مادره
داداش دختره عصباني شد و پسره رو زد
ولي پسره هيچ دفاعي از خودش نکرد
تا اينکه مادر دختره پسره رو بلند کرد و خون تو صورتش رو پاک کرد
و پسره رو برد اون طرف و با گريه بهش گفت
به خاطر من برو اگه اينجا باشي ميکشنت
پسره هم با گريه گفت من دوستش دارم
نميتونم ازش جدا باشم
باز دوباره برادر دختره اومد و شروع کرد پسره رو زدن
پسره باز دوباره از خودش دفاع نکرد
صورت پسره پر از خون شده بود
و همينطور گريه ميکرد
تا اينکه مادر دختره زورکي پسره رو راهي کرد سمت خونشون
پسره با صورت خوني و چشم هاي گريون توي خيابون راه افتاد
و فقط گريه ميکرد
اون شب رو پسره توي پارک و با چشم هاي گريون گذروند
مادره پسره اون شب

به همه بیمارستان های اون شهر سر زده بود
به خاطر اینکه پسرش نرفته بود خونه
ولی فرداش پسرش رو زیر بارون با لباس خیس و صورت خونی بی هوش توی پارک پیدا کرد
پسره دیگه از دختره خبری پیدا نکرد
هنوز هم وقتی یاد اون موقع میافته چشم هاش پر از اشک میشه
و گریه میکنه
هنوز پسره فکر میکنه که دختره یه روزی میاد پیشش
و تا همیشه برای اون میشه
هنوز هم پسره دختره رو بیشتر از خودش دوست داره
الان دیگه پسره وقتی یکی رو میبینه که داره برای عشق گریه میکنه دیگه بهش نمیخنده
بلکه خودش هم میشینه و باهاش گریه میکنه
پسره دیگه از اون موقع به بعد عاشق هیچکس نشده خسته و دل مرده....
این بود تموم قصه زندگی این پسر






 

 

این قصه واقعیت داشت

 

 

 

 

 

 

 

 

ساله آمده قضیه عاشق شدن‌اش را برای او تعریف کرده و وقتی دوستم راه‌حل‌هایی ارائه داده، حرف عمیقی شنیده است:
« تو نمی‌فهمی که من دارم چه زجری می‌کشم».
خیلی از ماها مثل همین پسر 16ساله فکر می‌کنیم. قضیه عشق ما سوزناک‌ترین و پرماجراترین قضیه عاشقانه دنیاست و هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند بفهمد که « زجر عشقی کشیده‌ام که مپرس» ما چطوری است. احتمالا شما هم با این تیتر همین‌جور برخورد می‌کنید؛ حتی بچه‌های روان‌شناسی هم وقتی خودشان عاشق می‌شوند؛ در ذهنشان این سوال پیش می‌آید که چطور می‌شود کاری کرد که مراجعان فردا با شکست عشقی کنار بیایند؟ به هر حال این ها پیشنهادهای روان‌شناسان است. خیلی‌ها بعد از شکست عشقی کارهای عجیب و غریبی انجام می‌دهند. تا جایی که می‌توانید، لااقل این کارها را انجام ندهید:
پناهگاه روانی قدغن!   
تعارف که نداریم. شکست عشقی می‌تواند یک نفر را به یک معتاد یا الکلی تمام‌عیار تبدیل کند. خیلی‌ها اولین سیگارشان را بعد از شنیدن یک «نه» کشیده‌اند اما لطفا به خاطر خودتان هم که شده، گریه‌ها و افسردگی‌های بعد از شکست را به گیجی بعد از سیگار و الکل ترجیح دهید. لااقل به‌خاطر انتقام از طرف‌تان هم که شده، خودتان را تلف نکنید. اگر بگوییم یکی از بازیگرهای هالیوودی بعد از شکست عشقی‌اش اتفاقا اعتیادش را ترک کرده، باور می‌کنید؟
رسوایی قدغن!
اصلا از همان اولش که عاشق شدید لازم نیست همه هم‌اتاقی‌ها و همکار‌ها و همکلاسی‌هایتان بفهمند. اعتماد به‌نفس‌تان زیاد است که هست. برون‌گرا هستید که هستید. عوارض این رسوایی وقتی که« نه» شنیدید، معلوم می‌شود؛ وقتی که حتی اگر دیگران هم در موردتان حرف نزنند، خودتان فکر کنید که همه‌جا قصه عشق شما نقل مجالس است. یک سنگ صبور درست و حسابی و رازدار پیدا کنید و خودتان را پیش او خالی کنید. از بالا به قضیه نگاه کنید. کمی از خودتان و زاویه دیدتان به قضیه فاصله بگیرید. بروید بالاتر و بالاتر. حالا خودتان را از بچگی تا پیری ببینید و ببینید که این شکست چقدر توی مسیر زندگی‌تان مؤثر بوده است. حالا آدم‌های دیگر را ببینید. می‌بینید؟
کافی است به دور و بری‌های خودتان فکر کنید تا بفهمید دنیا پر است از فلش‌های یک طرفه. پر است از «نه»هایی که دیگران شنیده‌اند و حتی «نه»هایی که خودتان گفته‌اید. شما تنها نیستید.
به شکست به‌عنوان یک فرصت خودشناسی نگاه کنید. خیلی‌ها بعد از شکست عشقی، آدم مثبت‌تری می‌شوند. همان‌طور که گفتیم، حتی ممکن است اعتیادشان را بعد از شکست بگذارند کنار. برای این آدم‌ها دیگر نظر معشوق مهم نیست. آنها به خودشان برگشته‌اند و جدا از رویدادهای عاشقانه شروع کرده‌اند به اصلاح خودشان.
شکست عشقی آدم را تمام‌عیار با خودش، عواطفش و فکرهایش روبه‌رو می‌کند. شکست عشقی می‌تواند یک بار دیگر تمام شکست‌های عاطفی زندگی را بیاورد جلوی چشم آدم. این هم می‌تواند هم افسرده‌کننده باشد و هم سازنده؛ یعنی این که آدم می‌تواند این مشکل‌های وجودی را لااقل با خودش حل کند و خودخواهی همیشگی‌اش را کنار بگذارد. در سطحی‌ترین حالتش آدم می‌تواند برود مهارت‌های برقرار کردن رابطه را از این‌ور و آن‌ور بیاموزد و در عمیق‌ترین حالتش، هدف زندگی‌اش را عوض‌کند.
حرف بزنید. 2 راه قبلی، راه‌حل‌هایی بود که می‌شد به‌تنهایی هم انجامش داد اما آدمیزاد بعد از شکست عشقی، از گیر کردن کلمه و بغض توی گلویش دارد خفه می‌شود. مشاور و روان‌شناس را برای همین موقع‌ها گذاشته‌اند. به جای این که بگذارید موقع خودکشی ناموفق ببندندتان به داروی ضدافسردگی و شوک الکتریکی، وقتی که داغتان تازه است، با یک متخصص حرف بزنید.
من در جهان فقط یک دوست واقعی داشته ام و آن خودم بوده ام.

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:34 ] [ farzane ]

 

یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،



[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:32 ] [ farzane ]

اولین کسی را که دوست داری دلت را میشکند و میرود دومین کسی را که

دوست داری و می آیی از تجربه قبلی خود استفاده کنی بدتر دلت میشکنه

میزاره میره بعدش دیگه هیچ وقت هیچ چیز برات مهم نیست و میشی اون

آدمی که هیچ وقت نبودی دیگه دوست دارم برات رنگی نداره و اگر یه آدم

خوب باهات دوست بشه تو دلش را میشکنی که انتقام خودت را گرفته باشی

و اینجوری میشه که دل همه آدمها میشکنه...

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:31 ] [ farzane ]

 

عشق همیشه نافرجام است برای درخت ها !

به آسمان هم که برسند به همدیگر نمی رسند ؛ تبر ها مگر کاری کنند !

 

 

 

دل تنگم!
دل تنگِ خیلی چیزها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت!
دل تنگم
دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی
دل تنگ این همه نبودن ها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست
دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست
و تمام هست هایی که نیست!
حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!
دل تنگ تر نیز خواهم شد
می رسد روزی که بگویم:
دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!!

 

 

زندگیِ من آرام می گذشت.

اتفاقی نمی افتاد..!
تا این که سکوتی تمامِ وجودم را دگرگون کرد!
بی صدا آفتابی شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشید!
آری سکوت!
سکوتی که مشحونِ تحمل هاست..
سکوتی که از دنیا بریده است!
کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شدیدتر می کند.
آی..! ای سکوتی که بی رحمانه مرا غرقِ محبت می کنی!
نمی خواهم.. محبت نمی خواهم!
آی صدای آشنا!... بد آمدی..چند روزی جرقه زدی رفتی.
تماشای تو وقت می خواست
گوشِ من پاسخی ندید
دلم می خواهد صدایت را بشنوم..
همین!

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:29 ] [ farzane ]

 

                                                               یکی خیلی دور اما نزدیک


یکی خیلی نزدیک اما دور دور

خیلی سختر از اونیه که تصور کنی

نزدیک کسی باشی که بدونی دلش برای کسی در دوردست می تپه

و انچنان دور باشی از اون که ندونه در همین حوالی کسی است که ....

چقدر تلخه ولی ....

نگاه کنی به چشماش و بدونی که منتظر اومدن کسی هست که غیر از توئه

نگاهت کنه و بدونی که تو فکرش کسی هست که تو نیستی

باهاش حرف بزنی و بدونی که صدای کسی تو گوششه که صدای تو قابل شنیدن نیست

و باهات حرف بزنه اما میدونی حرفایی میزنه که دنبال ردی و شاید راهی برای با او بودنه

و تو

صبورانه ... دردمندانه .... عاشقانه بهش بگی

اگه دوستش داری رهاش نکن

اگه دوستش داری براش هر کاری میتونی بکن

فک کن که اگه اینبار تلاش نکنی دیگه فرصتی نداری

بهش بگی که چیکار کنه موفق بشه و چیکار کنه که شکست نخوره

سخته شاید تو ندونی
 
 

 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:26 ] [ farzane ]

 

 

http://s2.picofile.com/file/7344165806/992.jpg

 

امشب یهو دلــــــــــــم کودتا کرد
تو رو می خواســـــــــــت..
.
.
.
.
.
.
.
ســَـرَم رو کردم زیر ِ بالشت
آروم به دلـــــــــــم گفتم
خــــــــــفه شو....
دوره دموکراسی گذشته.... می زنم لهـــــــــت میکنم!!!!!!!!

 
[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:23 ] [ farzane ]

 

اسمش را می گذاریم دوست مجازی
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته
خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد
وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش
وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود
مطمئن می شوم که حقیقیست
هرچند کنار هم نباشیم
هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،
من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم
هرکجا که باشد... 
 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:22 ] [ farzane ]

 

 




یادش بخیر کودکی!

قهر میکردیم تا قیامت ...... و لحظه ای بعد قیامت می شد 

 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:20 ] [ farzane ]

 

چه سنگینند لحظه ها و چه لطیفند واژه ها 
تو آسموندلم یه تیکه ابر سرگردان مشغول گریستنه .
تو این شب که رویاهای اساطیری ام دنبال یه بهونه اند ،عشق تنها واژه ی روشن قلبمه ...

با این حال بیمناکم .
تو کوچه های دلم غزل دلتنگی میخونم و شونه به شونه تنهائی پیش میرم .

زمستان هم مثل من تنهاست با این حال بیمناکم .
باید پیدات کنم . شاید درک حضورت مرهم تمام زخم هامه ،

و من بی تابم و تو بی مضایقه همیشه هستی
چه هراس بیهوده ای ، تو بی دریغ حضور داری ، این منم که همیشگی نیستم
حس میکنم که اینجایی ...

پیشترها تو فراموش خانه ی احساسم هیچ رنگی نبود . اما حس می کنم یافتمت ،

پس بی مضایقه باش ... باش تا زمستان سرد رو طی کنم اصلا با تو به بهار بنشینم ،
باش تا رهایی پیدا کنم از من ، باش تا از کابوس ها فرار کنم ...

باش تا باشم ، باش تا بمونم…
حس میکنم که اینجایی ، نه نه ، حضورت که بی مهابا هست

اما این بار پایان قشنگی برای این عشق زرده .

و چه جالب که یه سنگ داره می تپه ...


[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:15 ] [ farzane ]

 

چه معنـــــى دارد
زندگى...!؟
وقتى كه هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد

 

خـــــــــواسـتـنـد از عـشـق …
آغــــــــــوش و بـوسـه را حـذف کـنـنـد …
عـشـق … !
از آغـوش و بـوســـه
حـذف شـد … !!!

 

گل سرخی به او دادم . گل زردی به من داد...!!!
برای یك لحظه ی ناتمام قلبم از طپش افتاد ... !!!
با تعجب پرسیدم :
مگر از من متنفری ... ؟؟؟
گفت :
نه ؛ باور كن ... نه !!!
ولی چون تورا واقعا دوست دارم نمی خواهم پس از آنكه
از لبانم كام گرفتی برای پیدا كردن گل زرد ؛ زحمتی به
خود هموار كنی ...

 

 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:10 ] [ farzane ]

 

دیدن دنیای که نگاهاش از روی هوس باشه 

   دوست داشتنهاش توی قفس باشه

     دنیای که زندگی واست مثل یه مرز باشه

       فکرت بین مردم و قرض باشه

 

 

دیدن خوشبختبات توی خواب و مثل نفس سریع باشه

   دنیایی که عطرش یه دنیای دیگست

      داشتن زندگیه خوب از راه های دیگست

 

 

 

دنیایی که ....

  دل بستن هاش به فکرو خیال دیگست

     دنیایی که نمیشه در رو روی بدبختیا بست

        دنیایی که بوده و هست....

          دنیایی که مثل کوچست اما بن بست

                            ...من این دنیارو نمیخوام/نمیخوام با این خیال بگم  دنیا مال منم هست

 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:7 ] [ farzane ]

 

 

 

میگفتند باران که می بارد بوی خاک بلند میشود

اما اینجا باران که میزند فقط بوی خاطره ها می آید

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:4 ] [ farzane ]

 

 

کدامین چشمه اب سمی شده است
که اب از اب می ترسد
و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد
گرفته دامن شب را سکوتی انچنان مبهم 
که مژه از چشم و چشم از پلک و پلک از خواب میترسد

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:2 ] [ farzane ]

 

 

در شهر بودم

دیدم

هر کس به دنبال چیزی می دود

یکی به دنبال پول

یکی به دنبال چهره دلکش

یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد

یکی به دنبال نان

یکی هم به به دنبال اتوبوسی !

اما دریغ

هیچکس دنبال خدا نبود !!!

 

 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 3:0 ] [ farzane ]

زندگي كن و لبخند بزن به خاطر آنهايي كه از نفست آرام ميگيرند و به اميدت زنده هستند و با يادت خاطره ميسازند.نميدانم در زندگيت "بهترين" چگونه معنا ميشود من همان بهترين را برايت آرزو ميكنم.

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 2:54 ] [ farzane ]

زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 2:53 ] [ farzane ]

اسپانیایی ها میگن : "عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است ." ایتالیایی ها میگن:"عشق یعنی ترس از دست دادن تو !" ایرانی ها میگن :"عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود

 

هه...........جالبه نه؟!

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 2:52 ] [ farzane ]

 

 
بیا منو یاری بکن
 
گونه هام خشکیده شد کاری بکن
 
غیرگریه مگه کاری میشه کرد
 
کاری از ما نیاد زاری بکن
 
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
 
تا قیامت دل من گریه میخوات
 
هرچی دریا رو زمین داره خدا
 
با تموم ابر های اسمونا
 
کاش می داد همه رو به چشم من
 
تا چشام به حال من گریه کنن
 
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیات
 
تا قیامت دل من گریه میخوات
 
قصه ی گذشته های خوب من
 
خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن
 
حالا باید سر رو زانوم بزارم
 
تا قیامت اشک حصرت ببارم
 
دل هیشکی مثل من غم نداره
 
مثل من غربت و ماتم نداره
 
حالکه گریه دوای دردمه
 
چرا چشمام اشکشو کم میاره
 
خورشید روشن ما رو دزدیدن
 
زیر اون ابرای سنگین کشیدن
 
همه جا رنگ سیاه ماتمه
 
فرصت موندنمون خیلی کمه
 
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیات
 
تا قیامت دل من گریه میخوات
 
سرنوشت چشاش کوره نمیبینه
 
زخم خنجرش میمونه تو سنه
 
لب بسته سینه ی غرق به خون
 
قصه ی موندن ادم همینه
 
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیات
 
تا قیامت دل من گریه میخوات
[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 2:50 ] [ farzane ]

 

 

بی خیاله آدمای  بی وفا

 

اونای که دلتوشکستنو

 

توغمو دل شکستگی کردنت رها


پرهاتو واکن


منوصداکن


بهم بگو


غمواز دلم جدا کن


منم اون راوی عشق


منم اون بنده یه خداروعاشق


منم اون عاشق دست به دعا


با دعا میخوام ازخدا


هرچی غمه از  دل آدما  جدا کنه


هر کی لایقه اونو توی بهشت رها کنه


حالا وقتشه که پرواز کنی


تودل آدمای غمگین


جشن وسرور به پا کنی


[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 2:49 ] [ farzane ]

 

به نام کسی که جدایی را آفرید تا قدر با هم بودن را بدانیم

خیلی سخته که بعد از چند سال تازه بفهمی که دوست داشتنش دروغ بوده ولی بازم بگه که دوستت دارم.

خیلی سخته وقتی که میخوای وقتی میخوابی دیگه بیدار نشی ولی تا که چشماتو وا میکنی بازم ببینی هنوز زنده ای و یه روز دیگه رو باید با خاطره هاش شروع کنی.

ولی اون دیگه پیشت نیست ، پیشت نیست ولی انگار هر لحظه کنارته ولی تو پیشش بودی و هیچوقت ندیدت.

خیلی سخته بهت بگه دوستت دارم ولی نمی خوامت

میگن باید با یادش زندگی کنی ولی تا کی خوابش رو ببینی

میگن ناامید نشو... آخه اینا که درد نا امیدی رو نچشیدند.

چون نا امیدی و تنهایی و گریه تنها هدیه ای بود که اون بهت داده ولی تو تمام زندگیت رو بهش دادی.

خیلی سخته بهش دل ببندب و اون دلتو بشکنه. تو هم میتونستی دلشو بشکنی اما اینکارو نکردی... چون خیلی دوستش داشتی.

خیلی سخته بزرگترین آرزوت مرگ باشه ولی اون با یار تازه رسیدش خیلی راحت زندگی کنه. بعد کل ثروتت که عشقت بوده رو با کاخ آرزو هات یجا خراب کنه اونوقت زیر آوار بی مهری و تنهایی از فقر و محبت و دوست داشتن تا آخر عمر بشینی و زار زار گریه کنی

خیلی سخته از ترش اینکه مردمبهت نخندن و فکر نکنن که دیوونه ای ، نتونی با هیچکس درد ودل کنی.

خیلی سخته آرزوت کسی باشه که از این و اون بشنوی که هیچ اهمیتی براش نداشتی و حالا دیگه آرزوی نبودنت رو میکنه.

خیلی سخته وقتی یادت میاد که حتی با شنیدن اسمش اونقدر خوشحال میشدی که دوست داشتی داد بزنی ... ولی حالا با دیدنش چیزی جز عذاب نصیبت نمیشه.چون دیگه واسه تو نیست.

خیلی سخته بعد از چند وقت که میبینیش اشک تو چشمات حلقه بزنه ولی اشکات فقط برا خودت مهم باشن

خیلی سخته جرات هر کاری رو داشته باشی یه امید اینکه یه کوه پشتته ولی وقتی برگردی و پشت سرت رو نگاه کنی ببینی یه عمر پشتت به دره بوده

حالا اون عشفش یه نفر دیگس اصلا تو واسش مهم نیستی اصلا رسم بازی قایم موشک زمونه اینه... تو چشم میذاری و من قایم میشم اما تو یه نفر دیگه رو پیدا کردی.

خدایا همه ی این کارا رو تو کردی .به هر کی دل بستم تو دلمو شکستی. هرجا لونه ساختم تو خرابش کردی تا بجز تو به کسی دل نبندم و به کسی امید نداشته باشم پس حالا که همه ی امیدم تو هستی کمکم کن...

عشق بزرگترین دروغ دنیاست...!

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز 

 

 

 

 

آخی... من که دلم یه خورده گرفت. خوب اینم یه درد و دله دیگه مگه نه؟

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 2:42 ] [ farzane ]

 

تا حالا شده احساس پوچی بهت دست بده و فکر کنی چقدر بی مصرفی؟ اونم بخاطر این باشه که فقط یه نفره که ازت خوشش نمیاد...
تا حالا شده شبانه روز با خودت کلنجار بری بگی: خدا مگه من چیکار کردم... نکنه از دستم ناراحت شده باشه و...
اصلا دارم چی میگم هه...
بذار ادامه بدم...
تمام کارات فقط برا این باشه که یه بار فقط یه بار نظرشو جلب کنی و اون به چشم یه دیوونه بهت نگاه کنه...
به خودت بگی نکنه عشقی که بینمون بوده از بین بره غافل از اینکه اصلا عشقی وجود نداشته و هر روز با شعار روز از نو با تمام قدرت سعی میکنی نظرشو جلب کنی ولی نه... اون بازم حتی یه ذره از بیگانگیش کم نشده...
با تمام وجودت فقط یه نگاه کوچیک ازش میخوای ولی همونم ازت دریغ میکنه.
نمیشه بهشم بگی نامرد میدونی چرا چون دیگه خودت اینجاشو میدونی...
هر روز وقتی میری طرفش انگار با یه آدم جدید برخورد کرده انگار اصلا نمیشناستت.
ولی من بدبختو ببین هر روز به این امید دارم: نه شاید یه روز نظرش عوض شه...
هر کی بیاد یه چیزی درموردش بگه خوباشو جدا میکنی بداشو میندازی دور؛میگی عشق من همچین آدمی نیست. نه...
همش به این امید داری که یه روز نظرش عوض میشه ولی بعضی وقتا همین امیدرو هم ازت میگیره.
به چی دلتو خوش کردی خو ولش کن تو رو خدا... باشه من اصلا با خودم عهد میکنم که دیگه فکرشو از سرم بندازم بیرون... ولی مگه این دله میذاره. آخه میدونی چیه هر وقت دوباره میبینمش دیگه روز از نو، روزی از نو
از دار دنیا یه دل داری که دیگه طاقت این همه غمو نداره. یکی بیاد اینارو بهش بگه آهای هم اتاقی کجاییییییی؟
...
...
...
...
دیگه خنده بسه...
...
تمام سعیتو میکنی که بهش بفهمونی دوسش داری اما اون نمیفهمه اگرم بفهمه که فک نکنم بهش اصلا توجهی بکنه... اینجاست که دیگه دنیا رو سرت خراب میشه.
اون هر کاری میکنه که تو آرزوی مرگ کنی. جلو چشات با بقیه جوری رفتار میکنه که انگار تو اصلا وجود نداری؛ انگار اصلا تو نیستی و بودن و نبودنت اصلا براش فرقی نمیکنه...
همش از خودت میپرسی: من برا اون کسی هستم یا نه؟
از همه چی غافلی و به این امید که براش اهمیت داری زندگی میکنی...
حالا زمان زیادی با همون امید گذشته یه روزی فکر میکردی که با خودش زندگی کنی اما حالا ازش چندتا عکس و یه عالمه خاطره از دیوونه بازیایی که در آوردی تو ذهن خودت و اطرافیانت مونده.
به قول یه بنده خدا«عشق بزرگترین دروغ دنیاست» ولی این عشق دروغی نیست وجود داره این ما هستیم که نمینونیم معشوق واقعیمونو پیدا کنیم.
«عاشق واقعی باشید»

نویسنده مطلب: سناتور


 

[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 2:40 ] [ farzane ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Mihan Skin :.

درباره وبلاگ

عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک های مفید

لینک دوستان
TakLike - Web Design Blog">taklike

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان این نیز بگذرد... و آدرس unname021.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 110
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1



Alternative content